سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم

 یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نیی شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت:کین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
زانکه می گفتی نیم با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
آن شب آتش در نیستانش فتاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد ...


[ سه شنبه 88/2/8 ] [ 3:48 عصر ] [ حامد ابراهیمی ]

نظر

::

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه